جهان 13

جهان 13

دنیایی متفاوت همه چیز از همه جا
جهان 13

جهان 13

دنیایی متفاوت همه چیز از همه جا

داستان #کی_گفته_من_شیطونم قسمت هشتم

داستان #کی_گفته_من_شیطونم 


قسمت هشتم

  


 سر کلاس به حرفش گوش میدادم که همین که می رسید خونه سعی می کردم تلافی کنم اروم رفتم تو اتاقش اتاق که چه عرض کنم اقا اتاق دریا رو صاحب شده بود به به چه اتاق مرتبی داره خوشمان امد ..... در کشویی کمدش رو باز کردم دنبال اون فلش قرمزش میگشتم که سوال های امتحانی رو ریخته بود ..... اه اه چه قدر این جا نامه است یکیش رو باز کردم نامه ی عاشقانه بود 

- استاد عزیزم از اون وقتی که شما وارو کلاس شدی من با یه نگاه عاشقتون شدی هیش حالم بد شد چه دختر هوشنگی بوده که همچین حرفی زده ای ارمان نامزدت ان شا الله بره زیر تریلی .... دوباره کشوییش رو زیر و رو کردم ، پس این فلش رو کدوم گوری گذاشته

 - دنبال چیزی میگشتی ؟ هل شدم نامه ها از دستم افتاد یا حسین قیافه اش رو ببین 

- دنبال بلیز دریا بودم با تعجب نگاهم کرد 

- بلیز دریا ؟ مگه این جاست ؟ 

- اره فکر کنم بهم گفت بیام پیداش کنم فکر کنم این جا جامونده

 – منم که عرعر من الان داشتم با فرزاد حرف میزدم پس چرا حرفی نزد ای بمیری فرزاد که همیشه ی خدا کار های من رو خراب می کنی 

- اصلا دوست داشتم بیام تو اتاق خواهرم 

- انگار یادت رفته که این جا الان چند وقته دست منه 

- ارمان با من بحث حوصله ندارم ها 

- اهان اون وقت برای چی حوصله نداری ؟ برای امتحان پس فردا ؟ افرین پسر باهوش فهمیدی چی میخوام 

- ارمان اخه تو چه جوری دلت میاد من فردا تولدمه اون وقت پس فردا امتحان به اون سختی گذاشتی ؟ -

- به چه یا بشین الان بخونه یا تولد فردا رو کنسل کن 

- ارمان اذیت نکن دیگه ادم پسر عموش استادش باشه تو ی خونه هم زندگی کنند اون وقت سوال های امتحانی رو نداشته باشه 

- بیا برو من کار دارم فکر کنم من اصلا این جا وجود ندارم چه طور درس های استاد های دیگه رو خوب میدی به من رسیده داری ناز میکنی بیا برو بخون حرف نزن ....... 

- خیلی بیشعوری با لگد زدم به در اتاق اومدم بیرون عجب ادم بی فرهنگیه اصلا درک نمیکنه صدای نماز خوندن صبری خانم می یومد چون زانو هاش درد می یومد روی صندلی نماز میخوند یه فکر قشنگ اومد تو ذهنم .... واستاده بود داشت نماز میخوند همین که خواست بره سجده صندلی رو از زیرش کشیدم از پشت طوری افتاد که صدای استخون هاش اومد فکر کنم لگنش شکست ... با صدای بلند خندیدم مامان و ارمان سریع اومد پایین

 ..... - - ساحل چی کار کردی ؟ 

- هیچی سبزی خانم خورد زمین .... ارمان چپ چپ نگاهم میکرد ای خدا کاش میشد یه روز هم تو دانشگاه ارمان رو بندازم زمین مامان دست صبری خانم رو گرفت بلدش کرد از دیدن قیافه اش خنده ام گرفت دوباره بلند خندیئم 

- ساحل برو تو اتاقت تا شب تکلیفت رو بابات روشن کنه ..... 

- وای ترسیدم شکلک در اوردم رفتم بالا تو اتاقم ....... بیچاره دیگه عادت کرده بود به رفتار های زشت من خوب چی کنم شیطونم دیگه لباسم رو گرفتم جلوی اینه مدلش خیلی قشنگ بود چه عجب مامان گذاشته همچین لباسی بپوشم از تو کمدم حوله ام رو برداشتم که برم حموم ... رفتم جلوی در حموم صدای اب می یومد ای خدا یعنی کی حمومه با صدای بلندی داد زدم 

- مامان کی حمومه ؟ 

- چته چرا داد میزنی .....نمیدونم فکر کنم ارمانه اه .... 

- حالا انگار تولد و اونه که زود تر از من رفته در حموم رو محکم زدم طوری که دست هام درد گرفت با صورت کفی در حموم رو باز کرد از لای در سرش رو اورد بیرون ..... لامصب عجب هیکلی داره حالا یک ذره اون در رو باز کن ..... 

- بیا بیرون میخوام برم حموم

 – مگه نمبینی من تو حموم برو یه ساعت دیگه در میام 

- ارمان الان دوست هام میان بیا بیرون .... 

- به من چه برو حموم پایین ...... 

- ارمان اذیت نکن بابا بیا بیرون ازت خواهش میکنم توبعدا حاضر شو- نمیخوام بیام بیرون میخوام به خودم برسم قرار دارم با شیطنت بهم نگاه کرد یعنی نمیخواست تو تولدم بمونه ...... من رو بگو چه فکر ها کردم ... 

- مگه نمیمونی ؟ 

- نه برای چی بمونم .... دوست هات بفهمن من پسر عموتم عمرا من بمونم ...... چه بی فرهنگ اصلا برو به قرارت برس .... 

- باشه برو اصلا دوست نداشتم تو تو مهمونی باشی بیا بیرون ...

- حالا چرا عصبانی شدی ؟ صبر کن نیم ساعت دیگه میام 

- ارمااااان رفت در رو هم پشت سرش بست ..... نشستم روی مبل روبه روی حموم تا بیاد ....... نیم ساعتش شد یه ساعت نیومد .. حسابی حرصم رو در اورده بود 

- مامااااااااااااان 

- ساحل اخر سر من از داد زدنت تو کر میشه چته چرا هی جیغ میکشی 

- مامان بیا برو یه چیزی به این ارمان بگو دوساعته رفته تو حموم نمیاد عین دختر ها معلوم نیست داره چی کار میکنه 

- من برم بهش بگم بیاد بیرون خوبه زشته ........ 

- اه اه اه ...... رفتم تو اتاق لاکم رو اوردم زدم اقا بعد دو ساعت تشریف اوردن یه حوله ی لباسی تنش بود ولی حسابی به خودش رسیده بود صورتش رو کرده بود عین اینه ...... از دیدن من تعجب کرد


 

ادامه دارد ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد