جهان 13

جهان 13

دنیایی متفاوت همه چیز از همه جا
جهان 13

جهان 13

دنیایی متفاوت همه چیز از همه جا

ترس

ترس از اینکه دیگران

راجع به ما چه فکری میکنند،

بزرگترین زندانی است که

انسان ها در آن زندگی میکنند...

_دیوید ایکه


اندکی_تفکر

#جدی بخونید

#اندکی_تفکر

افتخارات در زمان قدیم:

۱-لیسانس گرفتم
۲-خدمت رفتم
۳-بچه های خوب تربیت کردم
۴-نفر دوم جشنواره خوارزمی شدم
۵-مامان بابامو دوست دارم
۶-ازدواج کردم و …


افتخارات در حال حاضر:

۱-دماغَ مو عمل کردم
۲-ایسنتاگرامم ۳۴۹۲۵۱ تا فالور داره
۳-یه گونی لوازم آرایش دارم
۴-گوشی اپل دارم
۵-هیچکی به جَدّم نیست در حَدّم!
۶-همه وسایلم صورتیه! و …

انرژی +

به راهی که اکثر مردم می روند بیشتر شک کن،

 اغلب مردم فقط تقلید می کنند. 

از متمایز بودن نترس! انگشت نما بودن بهتر از احمق بودن است


زنها

شما‌ زن‌ها را نمی‌شناسید
آن‌ها از عهده یواشکی‌های بسیاری بر می‌آیند...
‌   
ادامه مطلب ...

جملاتی کوچک، مفاهیمی بزرگ

جملاتی کوچک، مفاهیمی بزرگ :


-آنقدر خوب باشید که ببخشید، امّا

آنقدر ساده نباشید که دوباره اعتماد کنید


اگر احساس افسردگی دارید، درگیر گذشته هستید.

اگر اضطراب دارید، درگیر آینده!

و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر می برید.

پس در لحظه زندگی کنید...!


قدر لحظه ها را بدانید!

زمانی می رسد که دیگر شما نمی توانید بگویید جبران می کنم.


یک نکته را هرگز فراموش نکنید : 

لطف مکرّر ، حق مسلّم می گردد!

پس به اندازه لطف کنید...


از کسی که به شما دروغ گفته نپرسید: چرا؟

چون سعی می کند با دروغ های پی در پی، شما را قانع کند!


غصّه هایتان را با قاف بنویسید تا هرگز باورشان نکنید!

انگار فقط قصّه است و بس...


هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند!

پس مراقب گفتارتان باشید...


جاده زندگی نباید صاف و هموار باشد

وگرنه خوابمان می برد!

دست اندازها نعمت بزرگی هستند...


و نکته آخر :

هیچ وقت فراموش نکنید که :

" دنیا تکرار نمی شود . . .


نا امید نشو

♦️ پس از مدت ها تعقیب و گریز مجرم و پلیس، سرانجام مجرم به سر کوچه ای رسید. 

مجرم پیش خود گفت: خدا کند بن بست نباشد. این را گفت و به سوی انتهای کوچه شروع به دویدن کرد. 

پلیس نیز پیش خود گفت: خدا کند بن بست باشد. با این امید به دنبال مجرم دوید. در انتهای کوچه، کوچه ای دیگر به سمت چپ گشوده بود. 

مجرم با همان امید «بن بست نبودن» و پلیس نیز با امید «بن بست بودن» هر دو به دویدن ادامه دادند. 

در سر پیچ نهم مجرم با همین امید باز شروع به دویدن کرد، اما وقتی به انتهای کوچه رسید، با تعجب دید کوچه بن بست است. 

ناگزیر خود را برای تسلیم آماده کرد. ولی هرچه منتظر شد. خبری از پلیس نشد.

زیرا پلیس در ابتدای پیچ نهم نومید شده و باز گشته بود. 


در هر کشاکش پیروزی نهایی از آن حریفی است که یک لحظه بیشتر مقاومت کند و امیدش را از دست ندهد.